هو
محمود درویش :لا شيءَ يُضاهي رائِحةَ مَن نُحِبّ ... ولو اعتَصرَت فرنسا بأكمَلِها في قِنّينةِ عِطر. هیچ چیز از بوی کسی که دوستش داریم نمی گذرد ... حتی اگر کل فرانسه در یک بطری عطر فشرده شود!
ادامه مطلب
هو
محمود درویش :لا شيءَ يُضاهي رائِحةَ مَن نُحِبّ ... ولو اعتَصرَت فرنسا بأكمَلِها في قِنّينةِ عِطر. هیچ چیز از بوی کسی که دوستش داریم نمی گذرد ... حتی اگر کل فرانسه در یک بطری عطر فشرده شود!
هو
[از نظر اسپینوزا] خوشبختی ،از راهِ دانستن چگونگی یک رنگ شدنِ انسان با بافت بزرگ آفرینش و پذیرفتن ضرورت همۀ رویدادها به دست می آید. (هالینگ دیل،تاریخِ فلسفۀ غرب؛ص:178)
هو
چون از دیگران هیچ توقّعی ندارم ، بنابراین کردارِ آنان نیز با خواسته های من در تضادّ نیست. (یوگاناندا ،تقویمی معنوی)
هو
گل سرخم چرا پژمرده حالی؟
بيا قسمت كنيم دردی كه داری
بيا قسمت كنيم، بيشش به من ده
كه تو کوچک دلی، طاقت نداری
هو
غرق شدن در انجام وظیفه،خود نیایش است !(گاندی ،نیایش ،ص:133)
هو
أحببتك مرغما ليس لأنّكَ الأَجمل بَل لأنّك الأعمق ، فَعاشقُ الجَمالِ في العادة احمق!به اجبار دوستدارت شدم نه بخاطر اینکه تو زیباتری بلکه بخاطر اینکه تو عمیقتری. عاشق جمال معمولاً احمق است!
هو
امام سجاد(ع) در نیایشی از صحیفه عرض می کند:اللّهُمّ إِنّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ،خدايا من در پيشگاه تو عذر ميخواهم از مظلومي که در حضور من به او ستم رسيده و من او را ياري نکرده باشم.(دعای سی و هشتم)
هو
در فرهنگ ما ادب ورزی فضیلتی ذی قیمت محسوب می شود . مولانا گوید:
از ادب پر نور گشته ست این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد مَلَک ...
هو
عین القضاتِ همدانی : تا از عادت پرستی به در نیائی و دست بنداری ،حقیقت ورز نشوی (تمهیدات ،تمهیدِ اصل عاشِر)
هو
کم مباش از درخت سایه فکن
هر که سنگت زند ثمر بخشش
از صدف یاد دار نکتهٔ حلم
هر که برد سرت گهر بخشش
گر حلال آمد پی قوت عوام
طالبان دوست را آمد حرام
عاشقان را باده خون دل بود
چشمشان بر راه و بر منزل بود
والدینِ دکتر ادیب سلطانی اهل فرهنگ و ادب و مادرش بتول آغا شاعره بود و نام پسر را میرشمس الدّین نهاده بودند که همنامِ لسان الغیب حافظ است و جالب اینکه میرشمس الدّین در بیستم ماه مهر سالروز بزرگداشت حافظ از گذرگاهِ دنیا به قرارگاه ابدی کوچید.
هو
در کتاب مهرجویی کارنامه چهل ساله [گفتگو با مانی حقیقی] وقتی مدوِّن کتاب می پرسد: شما یک بار به مرگ تهدید شده اید،در پاسخ می گوید
جهان آفرینش یک خیمه شب بازی بیش نیست. بازیگر این صحنه برهمن است تماشاگر هم اوست. بازیچه و صحنه بازی نیز جز او نیست. (بهگود گیتا،ص:36) ...
.بیستم مِهر ؛ روز حافظ است ! حافظ ؛ حافظۀ ما و ستارۀ پُر فروغِ سپهر فرهنگ است ! بیشتر از همۀ سخنوران در اعماق و زوایای جامعه ؛ ذهن ؛ زبان و دل و جان ما نفوذ داشته و حضور یافته ست . وی سرمایه و نشانِ هویّت ما و رِند نظربازی است که قرنهاست بر تارک فرهنگِ غنی و سرشارمان پرتوافشانی می کند ...
هو
استاد دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی به سوی بی سو رهسپار شد .
قالب خاکی سوی خاکی فکند
جان خِرد سوی سماوات برد
هو
تنها آن چیزی که آزارش تمامی ندارد در حافظه ها می مانَد.(لزلواف فولدنی ، داستایفسکی در سیبری از هگل می خواند و میگرید،ص:141)
یکی از اساتید که توفیق خواندن بعضی از متون را در خدمتش داشتم ،می گفت : اگر مواجهۀ عاقلانه ایبا دنیا داشته باشی،بهره ای از عقلانیت نداری بلکه آدم احمقی هستی
به مهر، آهنگ او روز و شبت را رنگ دیگر زن
که خود آگاهی از نیرنگ دوران و شبیخونش
ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی
که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش
به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین
همه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونش
وَ لَعَلَّ الَّذِی أَبْطَأَ عَنِّی هُوَ خَیْرٌ لِی لِعِلْمِکَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ»؛ ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ج 1، ص 56، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1367ش
هو
با تیر غمت حاجت تیر دگرم نیست
ای سخت کمان ! دست نگه دار بمیرم
گفتی: «به تو گر بگذرم از شوق بمیری»
قربان قدت ... بگذر و بگذار بمیرم ...
1. داستایفسکی در رمان شیاطین [جن زدگان] می نویسد:اگر می خواهی بر دنیا تسلّط یابی بر خودت چیره شو.
هو
اگر میخواهی بر تمام دنیا چیره شوی، بر خودت چیره شو ! جن زدگان ،داستایفسکی،ترجمۀ سروش حبیبی