1.بیستم مِهر ؛ روز حافظ بود ! حافظ ؛ حافظۀ ما و ستارۀ پُر فروغِ سپهر فرهنگ است ! بیشتر از همۀ سخنوران در اعماق و زوایای جامعه ؛ ذهن ؛ زبان و دل و جان ما نفوذ داشته و حضور یافته ست .حکیم سبزواری می گوید:
هزاران آفرین بر جان حافظ
همه غرقیم در احسان حافظ
وی سرمایۀ ملّی و نشانِ هویّت ما و رِند نظربازی است که قرنهاست بر تارک فرهنگِ غنی و سرشارمان پرتوافشانی می کند و چنانکه خود در قطعه ای می گوید:
شعر حافظ را که یک سر مدح احسان شماست
هر کجا بشنیده اند از لطف تحسین کردهاند
2. نگاه حافظ به زندگی نوعا زیبا و نگارگری اش با کلمات ؛ بی همتاست ! حافظ نمودِ زیبائی و ظرافتِ همراه با شکوهمندی است . در سروده هایش نیز گوئی مینیاتوری بغایت نفیس با چینش واژگان ترسیم می کند و در این عرصه کسی همردیف او نیست ! ببینید:
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفتهای تو در آغوش بخت خوابزده
واقعاً زیباتر از این قابل تصور نیست!
3.حافظ با مداقّه ؛ ذهن موّاج و نگاه نقّاد ؛ به سان دیده بانی دقیق النّظر ؛ معایب جامعه و عصر و مصر خود را واکاوی و نکات ارزشمندی یادآور شده است که در سایر اعصار و امصار هم قابلِ تطبیق است!
در میان صفات نکوهیدۀ آدمیان از نگاهِ وی آدمی دو گناه غیر قابل اغماض دارد: مردم آزاری و ریاکاری ! خصلتهائی مذموم و روشهائی ناروا که انسانهای حقیر و فرومایه را به این دو ؛ گرایش و تعلّقِ خاطرست .
در ارتباط با قُبح مردم آزاری که با ظلم و ستمگری مترادف است پیش از حافظ نیز سخن گفته اند ؛از جمله نظامی گوید:
بود کارش همه ستمکاری
بی وفائیّ و مردم آزاری
سعدی نیز گوید:
چگونه شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم!
حافظ در این رابطه گوید:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
و در بیت زیبائی توصیه می کند:
چنان بِزی که اگر خاک ره شوی کس را
غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
4. پاره ای از سروده های حافظ ؛مثال حکمت است از جمله آنجا که در اغتنامِ عُمر و ساعاتِ مبارک زندگی می گوید:
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
یا وقتی در ترغیب به مِهرورزی و نکوهش دشمنی می گوید:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرَد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرَد
و بخش مهمی ناظر به عشق و عاشقی است که توصیه می کند:
عاشق شو اَر نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاهِ هستی!
5. از بارزترین و شاید مهمترین ویژگیِ حافظ ریاستیزی و انتقاد از چندرنگی و تزویر باشد ؛ در این رابطه هیچکس به سان حافظ دادِ سخن نداده . وی در موارد نسبتا پرشمار و عدیده ای در این زمینه سخن گفته که از جملۀ آنها عبارتند از:
دلم ز صومعه بگرفت و خرقۀ سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
نیز:
جامِ مِی گیرم و از اهلِ ریا دور شَوَم
یعنی از اهلِ جهان ، پاکدلی بگزینم
