1.
شیخ گفت قدس الله روحه العزیز روزی ابوالقسم بشر یاسین ما را گفت یا اباسعید جهد کن تا طمع از معاملت بیرون کنی کی اخلاص با طمع گرد نیاید و عمل به طمع مزدوری بود و باخلاص بندگی بود .(باب اول ،بخش:4)
2.
شیخ گفت درویشی به نزدیک شبلی درآمد و گفت ای شیخ کسی خفته ماند در آن راه او رفته آید شبلی گفت اگر در ظل اخلاص خفته باشد عین خوابش صدر منزل باشد.(باب دوم ،فصل دوم ،حکایتک82)
3.
شیخ گفت در هر دلی کی از حق سری نیست و با حقش رازی نیست از آنست کی در آن دل اخلاص نیست و هر کرا اخلاص نیست بهیچ روی خلاص نیست آنگه گفت خبرست از رسول صلی الله علیه انه قال اذا کان یوم القیمة جیء بالاخلاص و الشرک کحیوان بین یدی الرب تعالی فیقول الله للاخلاص النطلق انت و اهلک الی الجنة و یقول للشرک انطلق انت و من معک الی النار ثم تلا رسول الله صلی الله علیه من جاء بالحسنة فله خیر منها وهم من فزع یومیذ آمنون و من جاء بالسییة فکبت وجوههم فی النار هل تجزون الا ماکنتم تعملون پس گفت اطلبوا الاخلاص فان فی الاخلاص خلاص فی الدنیا و الاخرة کذا قال رسول الله صلی الله علیه یا معاذ اخلص دینک یکفیک القلیل من العمل .(باب دوّم ،فصل سوّم)
4.
شیخ گفت العالم هوالمخلص فمن لااخلاص له فی قلبه فلا علم له فی دینه و شرعه یکی گفت یا شیخ اخلاص چیست گفت رسول صلی الله علیه و سلم گفته است که اخلاص سریست از اسرار حق در دل و جان بنده که نظر پاک او بدان سر است و مدد آن سر از نظر پاک سبحانست و موحد که موحد است بدان سر است کسی گفت ای شیخ آن سر چیست گفت لطیفۀ از الطاف حق چنانک گفته است الله لطیف بعباده و آن لطیفه بفضل و رحمت حق تعالی پیدا گردد نه به کسب و فعل بنده ابتدا نیازی و حزنی و ارادتی در دلش پدید آرد آنگه بدان نیاز و حزن نظری کند به فضل و رحمت لطیفۀ درآن دل بنهد که لایطلع علیه ملک مقرب ولا نبی مرسل و آن لطیفه را سرالله گویند و آن اخلاص است با رسول صلی الله علیه گفت تا با خلق بگوید قل بفضل الله وبرحمته فبذلک فلیفر حواهو خیر مما یجمعون .(باب دوّم ،فصل سوّم)
