اولین کتاب مهم فیودور داستایفسکی یادداشتهای زیرزمینی، خطابهای طولانی بر ضد دنیا و زندگی از زبان یک کارمند بازنشسته دولت است. این کارمند دولت بیمنطق و پر از تناقض است. از همه و از جمله خودش عصبانی است. همیشه بگومگو راه میاندازد، بلند میشود میرود دیدن همکاران سابقش و به آنها میگوید که همیشه چقدر از آن ها متنفر بوده است. میخواهد باد توهم همه را خالی کند و حال همه را بگیرد درست مثل حال خودش.
برای اینکه شخصیت مرکزی کتاب باشد خیلی موجود عجیبی است، ولی یک کار مهم میکند. با شدت خاصی روی یک حقیقت عجیب درباره شرایط بشر پافشاری میکند: میگوید ما دنبال شادی هستیم ولی استعدادی خاصی داریم در اینکه خود را عذاب بدهیم.
در این رمان فیودور داستایفسکی فلسفههای پیشرفت و ترقی را هدف قرار میدهد که در آن زمان هم مانند زمانه ما خیلی محبوب بودند. به این عادت حمله میکند که به خود میگوییم:اگر این یا آن چیز متفاوت بود دیگر در رنج و درد نبودیم، اگه آن شغل را داشتم، اگر دولت عوض میشد، اگر وسعم به فلان خانه عالی میرسید، اگر سرعت پرواز دور دنیا بیشتر میشد، اگر فلانی را بیشرت میدیدم یا از فلانی طلاق میگرفتم دیگر همهچی خوب میشد.
فیودور داستایفسکی میگوید این یک توهم است. رنج همیشه دنبال ما میآید و تمام نقشههای بهبود امور دنیا عیب و ایراد دارند. آنها رنج را از بین نمیبرند فقط علت و موضوع رنج را عوض میکنند. زندگی روندی است که در آن موضوع رنج مرتب عوض میشود ولی خود درد همیشه وجود دارد. همیشه یک چیزی وجود دارد که ما را عذاب دهد.
