.    اا

به تعبیرِ جنابِ مولانا که دقیق ترین نکته یابی ها را از بهار و نوروز دارد ، بهار ، اصلِ فصل‌هاست

در بیتی از دیوان شمس می گوید و می پرسد:

ای برگ قوَّت یافتی تا شاخ را بشکافتی

چون رَستی از زندان بگو تا ما در این حبس آن کنیم؟!

رهائی نشانِ مهم زندگی ارزشمند و اصیل است

غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود

زِ هر چه رنگِ تعلّق پذیرد آزادست

زنجیر ،زنجیرست از چدن و آهن باشد یا طلا و نقره! به بند می کشد و گرفتار می کند . عید واقعی وقتی است که انسان از قید و بند تعلقات و تعینات رها شود «باز آمدم چون عید نو تا قفل و زندان بشکنم» آن وقت دیگر شادی است و روزها همه عید . باز از مولانا در دیوان شمس:

صوفیان هر دمی دو عید کنند

عنکبوتان ، مگس قَدید کنند

آرزویِ بهروزی ، سربلندی ، سلامت ، آرامش ، شادجانی ، صلح پایدار و فتح و ظفرِ فراگیرِ جهانی "نه در جنگ /که بر جنگ"

ای نوبهار حُسن بیا کان هوای خوش

بر باغ و راغ و گلشن و صحرا مبارک است

بر خاکیان جمال بهاران خجسته‌ باد

بر ماهیان طپیدن [تپیدنِ] دریا مبارکست

امید که دلها شاد ،لبها خندان ،انگیزه ها ، اندیشه ها تازه و سال نو بر همگان مبارک باشد

+ نوشته شده توسط سیامک مختاری در سه شنبه یکم فروردین ۱۴۰۲ و ساعت 20:49 |