نوعاً زندگی انسانها جدا از ادبیّات نیست ، ادبیات از دیرزمان به عنوان «غذای روح » شناخته شده و مطرح بوده است و طیف کثیرو پُرشماری با آن می زیسته و انس داشته اند .
نگاهی به فرهنگ مکتوبِ ملتها اعمّ از کتاب، اشعار و سروده ها ، امثال و حکم و ضرب المثلها ، قصص و حکایتها ، نقاشی ها ، خطاطی ها و هنرهای گوناگونی که به کلام و سخن و نوشته مربوط می شود ، گسترۀ نفوذ ادبیات را نشان می دهد و اینکه جاذبه آن نیز نزد اقوام مختلف بشری چه سان مشهور و مشهود بوده است!
انسان فطرتاً جذب آثار زیبای هنری می شود . هنر ، شناخت و کاربستِ زیبائی ، در پدید آوردن آثار روح نواز است . گرایش به نیکی و زیبائی در سرشت انسان به ودیعت نهاده شده است . خدای متعال نیز ، خالق زیبایی و جمال است و جمال را هم دوست دارد . «إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَال»
ادبیات نیز ، به نوعی پیوند فکر و زندگی با نیکی و زیبائی است !
ادبیّات ، بیان مفاهیم ذهنی و احساسهای درونی واندیشه های بشری در قالبی نافذ و گیراست و چون از زیبایی برخوردار است مخاطب را به سوی خود جذب می کند و با زندگی ، عجین و تنیده می شود .
اگر معارف دینی و معنوی در لفافه و قالبهای ادبی نمود داشته باشند ، اثرگزارتر خواهند بود ، حسِّ دینی و علائق مذهبی از فراگیرترین و موثّرترین عواملی است که انسانها را به یکدیگرپیوند می دهد و موجب ارتباط ، همبستگی و وحدت میان انسانها می گردد .
آثار شاخص و برجستۀ ادبی از روح و پیام خاصی برخوردارند که گاه مخاطبان ، آن محتوا و درونمایه را با فطرت خویش مانوس و هم افق می یابند . این کارکرد ، علاوه بر بُعد محتوایی ، جنبه زیبایی شناختی هم دارد که فراتر از زمین و زمان متعلَّق به همه جهان می شود و در اعصار و امصار ماندگار می گردد. این عبارت از مقام معظم رهبری حفظه الله که سالها پیش فرموده اند بغایت تامّل برانگیزست که اگر عصرِ خاتمیت نبود و ویکتورهوگو با کتاب بینوایان ادعای پیامبری می کرد من ایمان می آوردم!
اینکه امام رضا (ع) می فرماید: : تعالیم و آموزه های ما را به دیگران برسانید که اگر آنان ، سخن ما را بدانند و بشناسند ، از ما [و در واقع صراط مستقیم] پیروی می کنند "... اٍنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا"،(عیون اخبار رضا ،ج:1 ،ص:307) ناظر به همین حقیقت و نشانه فطری بودن این سخنان است که اندیشه های سالم و جانهای مستعدّ ، پذیرای آنند .
ادبیات ما ، از غنا و ظرفیّت عظیمی برخوردارست که توجّهی خاصّ می طلبد . مولانا در مثنوی چنان سخن می گوید که به تعبیرِ استاد محمدتقی جعفری : گوئی تمام مکتبهای فکری مقابل چشمانش رژه می روند و از آنها سان می بیند ! واقعاً گاه یک مکتب فلسفی را در چند بیت بیان می کند ! چگالی و غنای محتوائی موجود در دو بیت ذیل و از مثالی به ظاهر ساده نتیجه ای چنین زندگی ساز گرفتن واقعاً اعجاب برانگیز است.
پیش سگ چون لقمه نان افکنی
بو کند آنگه خورد ای معتنی
او به بینی بو کُند ما با خِرد
هم ببوییم اش به عقل منتقد
یا مثلاً در ابتدای حکایت مارگیر از دفتر سوم با وام گیری از عامیانه ترین کلمات می گوید:
لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب
سوی او میغیژ و او را میطلب
و در ادامه و بیت بعد:
گَه بگفت و گَه بخاموشی و گَه
بوی کردن گیر هر سو بوی شَه
امام امت (ره ) در شهادت استاد مطهری اعلی الله مقامهما مفهوم شهادت را با اشاره به ابیات ذیل از مثنوی اظهار می دارد که:
آنک مُردن پیش چشمش تهلکه است
امرِ "لا تُلقوا" بگیرد او به دست
و آنک مردن پیش او شد فتح باب
"سارعوا" آید مرو را در خطاب
وقتی ادبیات، می تواند در زندگی ساری و جاری باشد ، وقتی دیوان لسان الغیب در کنار کتابهای مقدس در خانه ها قرار می گیرد و مثنوی حتّی با آن ترجمه های مخدوش ، جزو پرتیراژترینها در جهان معاصر به شمار می آید از این ظرفیت می شود در ابلاغ و رساندن پیام آسمان به زمینی ها برای "سودای بالاسر داشتن" و دعوت حق و فرهنگ اصیل اهل بیت علیهم السلام بهره گرفت .
از زیر شاخه های ادبیات ، «شعر» ویژگی مهمتری دارد و فراگیرتر است . علاقه به شعر در نهاد اغلب ما وجود دارد و استقبال از شعر و حفظ کردن و به کار بردن آن در محاورات و گفتگوهای عادی روزانه ، نشانۀ آن است .
این جاذبه ، به عوامل متعددی بستگی دارد از جمله: موزون بودن . زیبایی . ظرایف ذوق برانگیز و نکات لطیف مندرج در آن . دَرونمایه و حکمتها و پندهای مندرج در شعر جاذبۀ آنرا مضاعف و چندین برابر می سازد .
آهنگین بودن شعر ، آن را با طبع بشری هماهنگ می سازد ،سهولت حفظ کردن و به خاطر سپردن در قیاس با نثر ،بر جاذبه آن می افزاید ، محتوای پرنکته و لطایفی معنی دار و نکات دقیق وشاعرانه که در آن است ، موجب افزایش جاذبه آن است . رعایت ایجاز به عنوان یک «صنعتِ ادبی » و فشردگی الفاظ در عین مفاهیم بلند و فراوان که در قالب محدود و ظرف الفاظ بیان می شود و گاه در یک غزل ، رباعی و حتی در یک تک بیت و مصرع یا ضرب المثل ، به اندازه یک کتاب ، حرف نهفته است ، نکته دیگری است که سزامند بذل توجه است.
مواعظ ، پندها و حکمتهای نهفته در شعر گاه تاثیری شگفت در بر انگیختن و سمت و سو دادن با فطرت و روح انسان دارد و بسیاری ، مضمون نهفته در آن را حرف دل و ترجمان احساس خود می یابند .
در شعر ، هم زیبایی لفظی وجود دارد ، هم معنوی . و این یکی از علل جاذبه آن است . مثالی از شهریارِ اقلیم سخن می تواند تائیدی بر عبارت مذکور باشد . شهریار در یکی از غزلهایش می گوید:
اگرچراغ فروغي به پاي خود فكند
توهم به صحبت عاشق سري فروداري
اين هنر شاعر است كه دربيت فوق ، ضرب المثل تركيِ «چراغ اوز ديبينه ايشيق ورمز» را چنان با ظرافت در قالب واژگان فارسي عرضه داشته كه گوئی آن ضرب المثل در اين غزل فارسي هضم شده است.
و در بیتی دیگر از همین غزل می گوید:
تو سنگدل که لب لعل بذله گو داری
به خنده خنده دلم خون کنی، چه رو داری؟!
می بینیم شهریار ، عبارتِ به ظاهر ناخوشایندِ "چه رو داری" را در لطیف ترین حالت به کار برده است
یا این بیت از غزلی که مقام معظم رهبری دام ظلّه آنرا یکی از زیباترین غزلیّات پارسی همۀ ادوار می داند:
با عقل ، آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
"آب به یک جو نرفتن" را به دلنشینی تمام بکار برده است .
در این رابطه از ابیات و موارد متعددی می توان یاد کرد که مجال موسّعی می طلبد. شاعر از نگاهی برخوردارست که عموم فاقد آنند مثلاً اگر از شخصی پرسیده شود چرا چوب در آب فرو نمی رود می گوید:برای اینکه وزن حجمی چوب از آب کمتر است ولی با نگاه شاعرانه اینگونه تعلیل می شود:
چوب را آب فرو می نَبَرد دانی چیست؟
شرم دارد ز فرو بردن پروردۀ خویش!
ممکن است کسی از باران خیس شدن را ببیند و حس کند و کسی رویش گیاهان و افزایش حاصل ولی با نگاه شاعرانه می توان اینگونه تبیین کرد:
حُسنِ باران این است
که زمینی است ولی
آسمانی شده است
و به امداد زمین می آید!
شعر ، در ذهن مردم تا حد زیادی حجیت دارد و برای اثبات بسیاری از حرفها و ایده های خود ، شعری را از شاعری به عنوان سند می آورند . «استناد به شعر» ، اقبال و ستعدادی است عظیم و اثربخش ! همین که حرفی وقتی مستند به شعری می شود ، پشتوانه می یابد و رسمیّت بیشتر پیدا می کند ، دلیل اهمیت این هنر است .
می توان باحرکت در این مسیر ، دیگران را با جلوه های زیباتر زندگی ، آرمانهای پاک و دنیای معنویت آشنا ساخت .
اینها و افزون بر آنچه نوشته آمد ، ضرورت رویکرد جدّی تر از سوی علاقه مندان آموزه های دینی و فضیلتها را می رساند .
عنایتی که اهل بیت علیهم السلام و بزرگان دین از شعر والای مکتبی داشته اند و حمایتی که از "شاعران متعهد" می کردند ، شاهد این ضرورت و تایید آن از سوی پیشوایان ماست . مجلسی اول در کتاب رَوضَةُ المُتّقین فی شَرح مَن لا یحضُرهُ الفَقیه می نویسد: خوب است خطیب جمعه در خطبه های نماز به اشعار سنائی و مولانا استناد داشته باشد.
امید که قلمرو ادبیات متعهد ، رسالتی قدسی و خدا پسند به شمار آید و فرهنگ ناب ، اصیل و تعالی بخش ، از این رهگذر ، جایگاه بایسته و شایسته خود را در حیطه ادب و هنر پیدا کند آنگونه که پیشینیان ما دراین قلمرو خدمت کردند و آثار ماندگار و اثرگذار به جا گذاشتند .
بِمنّهِ و رَحمتِه اٍنّه ولیُّ النِّعَم!
+ نوشته شده توسط سیامک مختاری در یکشنبه بیست و سوم آبان ۱۴۰۰ و ساعت 10:29 | آرشيو نظرات
